ونداوندا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

وندا دختر ما

وندا و چهارشنبه سوری

سلام دختر خوشگلم دیشب چهارشنبه آخر سال بود در گذشته تو این شب از روی آتش میپریدن و آرزوی سلامتی میکردن ولی چندین ساله که دیگه من دوسش ندارم چون فقط ترقه میزنن البته بعضیها بمب هم میزنن به هر حال دیشب اولین چهارشنبه سوریت بود خوب مامانی(مامان بابایی) دعوتمون کرد خونشون گفت همه همسایه ها قراره تو حیاط جمع شن و جشن بگیرن ما هم با بابایی و مامانجون و خاله الیکا رفتیم همه بودن جز عمو حامد که سربازه با پگاه خوب اول که رفتیم تو حیاط هی ترقه زدن البته آتیشم روشن کرده بودن ما یکم ترسیدیم بعد بابا امیر بالن آرزو رو روشن کرد عزیزم بالن تو تا اون بالا بالا ها رفت خیلی قشنگ بود منورهای قشنگی هم روشن کردن تو با چشمای گرد همه جا رو نگاه میکردی ...
25 اسفند 1389

شعرهايي كه ونداي من دوست داره

عزيزم تو اين پست ميخوام شعرهايي كه ازشون لذت ميبريو بنويسم تلقو تلق تلقو تلق قطار داره ميره بالا بوق بوق قطار داره ميره پايين (اين شعر همراه با حركت ۲تا انگشت از نوك پا تا سينه و بالعكس) اين دستهاي كي هستش دستهاي وندا هستش باهاش ميخواد دست بزنه بازي كنه شادي كنه دست دست دست هورا هورا دست ( روي پام  ميشينه و با دوتا دستام دستاتو ميگيرمو دست ميزنم)
22 اسفند 1389

خوشگلم 6ماهتم داره تموم میشه

عزيز دلم امروز ماماني با خاله بردنت دكتر (خانم دكتر مدرسي:فلكه اول تهرانپارس) تا برنامه غذاييتو بهمون بده اول ماماني تو و خالو پياده كرد تا خودش بره ماشينو پارك كنه امروز هوا باروني بود كلي دنبال جا كشتم وقتي اومدم خاله گفت كلي قان و قون كردي مطبو گذاشتي رو سرت خوب خاله دكتر معاينت كرد قد:67 وزن:8 دور سر :42.5 ماشاا...سنگين وزنو رشيدي دكي خيلي راضي بود گفت بهش غذا حريره بادوم و لعاب برنج وفريني با شير پاستوريزه بده گفتم گوشت و سيب زميني و هويج چي ؟ گفت نههههههههه ميخوام از كسايي كه اين مطلبو مي خونن خواهش كنم بگن دكي اونا چه دستور غذايي به نيني شون داده البته قطره آهن هم داد
22 اسفند 1389

وندای من

وندا کوچولوی من داریم به آغاز سال جدید نزدیک میشیم این اولین عید تو هستش پارسال تو دل من بودی چه زود میگذره فقط تنها نگرانی من از بابت رفتن دوباره به سر کاره ۶ ماه مرخصی تموم میشه و از ۱۴ فروردین باید برم البته ۴ ماهه با خاله که قراره پرستارت باشه آشنا شدی ولی بازم وقتی میرم بیرون قر میزنی و گوله گوله اشک میریزی امیدوارم زود عادت کنی عشق من وقتی بریم استرالیا دیگه مامان سر کار نمیره خیلی دوست دارم
18 اسفند 1389

خانوم خانوما

وندا میدونی معنی اسمت چیه یعنی تعبیر کننده آرزو و اوستایی هستش اینو یکی از دوستامون که زرتشتی هست گفت البته منو بابایی اسمتو از سایت ثبت احوال پیدا کردیم وپیشنهاد بابایی بود تو متولد سال ببری و مثل یه بچه ببر غرش میکنی هر جا میریم تا تو یه جیغ میزنی همه میگن وای چه صدایی داره فکر کنم اپرا خوان بشی یا هایده عزیزم امروز رفتیم حموم تو عاشق آبی تا خاله میاره بده به من تا وانتو میبنی میخندی و ذوق میکنی امروز پاتو از وان انداخته بودی بیرون و کلی ژست گرفتی تا ازت عکس بگیرم عزیزم ۲ روزه که عصرا منو تو تنهاییم بابایی شیفت ۲ هستش و نصفه شب میاد مامانجون هم رفته مشهد تو هم مثل من خیلی دوسش داری تا میاد ذوق میکنی خدا کنه همیشه خوب ب...
18 اسفند 1389

عزیزتزینم

باز خواهم گشت همراه با بهاری که در راه است با پرستوهای عاشق جوانه خواهم زد با سرخ ترین گل های دشت مرا به یاد بسپار مرا در قلبت نگه دار من با افتاب فردا طلوع خواهم کرد و بر چهره ات بوسه خواهم زد ...
18 اسفند 1389

سلام دختر قشنگم

سلام وندای قشنگم امروز ۱۶ اسفند ۸۹ وتو ۵ ماه ونیمته تو الان توی تختت کنار من خوابی و صدای نفسای مرتب و آرومتو میشنوم عزیزم تو خیلی با مزه و زیبا هستی و صدای بلندیم داری  عاشق حموم رفتنی دیروز خاله سمیرا و سروشایی خونمون بودن سروشا خیلی دوست داره مامانت باشه و بهت شیر میده وقتی میخواستن برن خرمدره(محل طرح خاله دکترت) من کلاس یوگا بودم ولی خاله مهری و مامان منصوره میگن صداشون میکردی و میخواستی تو هم بری من و بابایی تو رو خیلی دوست داریم عشق من بابایی برات همیشه کلی شعر میخونه که خودش ساخته منم یاد گرفتم خاله دکی میگه شاعر شدی میترا ...
17 اسفند 1389
1