25 ماهگی و شیریکاریهای وندایی
سلام عسل مامان یه بار برات نوشتم همش پاک شد حالا دوباره مینویسم (ایشکال نداره ) این یکی از تکه کلاماته عزیزم
خوب گلم خیلی شیرین شدی و همه حرکاتتم شیرینه با ساشا عروسکتت مثل بچت رفتار میکنی و حس مادرانه داری میخوابونیش روی پات براش لالا لالا گل لاله یا عروسک قشنگ من میخونی بهش میگی عشقم بعد دلشو فشار میدی صدا میده میگی ای جان عسلم بعد میزاری توی کالسکه میگی ما میریم گردش میرم ممسی (بستنی) از آقا بگیرم
یه روز رفته بودیم بیرون یه ساشا برای سروشا خریدیم ولی شما برش داشتی میگی دو قلوان بعد یه دفعه میگی بهش میدم گناه داره گریه میکنه بعد میگی نه نمیدم بزار گریه کنه
برای همه توضیح میدی که ساشا تو دلش باتری داره نمیاد حموم
وقتی میریم پایین خونه خاله یه راست میری سر وقت لاک و ماتیک یاسمن دختر خالم که امسال دانشجو شده اونم میگه اجازه بگیر حالا دیروز اومده بود خونمون برات پاستل خریده بودم برداشت ببینه گفتی اجازه گرفتی خیلی جالب بود قشنگ میزاری به موقع جواب میدی
عصرا با هم میشینیم خاله بازی میکنیم تو چایی میریزی برام بعد فوت میکنی میدی من یا بابا امیر میخوریم
یه روز امیر داشت غر میزد یواش گفتم غر نزن(البته بیشتر اوقات این وظیفه منه غر زدنو میگم) دیگه ولش نکردی هی میگفتی امیییییییییر غررررررر نزنننننننن تا اونو به خنده انداختی
سی دی باشگاه میکی موس و خیلی دوست داری زبان اصلیشم برات گرفتم اونم با دقت میبینی ازش یاد گرفتی یه چیزی برمیداری میگی مامان اجی مجی لاترجی بعد پشتت قایم میکنی میگی نیست
بازی قایم باشکم خیلی دوست داری میگی امیر چشم بزار بعد با هم میریم قایم میشیم ولی تو انقدر ذوق میکنی که خودتو لو میدی
یاد گرفتی بیشتر چیزهایی که بهت میدم بخوری یا بپوشی میگی دوست ندارم خودتم باید لباستو انتخاب کنی خودتم میخوای بپوشی همیشه دوتا پاتو میکنی تو یه پاچه پامیشی مورچه ای راه میری میخندی
تو خونه موندنو خیلی دوست داری هروقت میریم جایی همش میگی مامان بریم خونه
خیلی شیطون بلا و شیرین شدی من و بابایی عاشقتیم عشق من