ونداوندا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

وندا دختر ما

8 ماهت تموم شد خانم خوشگله

سلام دخترم داري كم كم بزرگ ميشي ها از كاراي جديدت كه انجام ميدي كامل ميتوني 20 دقيقه بشيني دوست داري غذاتو بجوي براي رسيدن به وسيله مورد علاقت غلت ميزني وخودتو ميرسوني دوست داري بايستي اگه چيزي رو بخواي عصباني ميشي و دستاتو محكم فشار ميدي خيلي به خوردن چيزاي جديد علاقه نشون ميدي الانم نشستي تو بغلم و با دقت به تايژم نگاه ميكني امروزم همه وسايل خونه رو جا به جا كرديم تا جاي بيشتري باز بشه
25 ارديبهشت 1390

جوجوی من

دختر قشنگم تازگیها خیلی شیطون شدی تا از پیشت پا میشیم خودتو میندازی تا بغلت کنیم - موقع غذا خوردن یه قاشق برای خودت می خوای همه ی صورتتو غذایی میکنی - دنبال بابات گریه میکنی- کلی جیغ می زنی که خوراکیهای ما رو بخوری -خلاصه کلی شیطونک بازی میکنی خیلیییی دوست دارم مامانی
19 ارديبهشت 1390

جوجوی من

دختر قشنگم تازگیها خیلی شیطون شدی تا از پیشت پا میشیم خودتو میندازی تا بغلت کنیم - موقع غذا خوردن یه قاشق برای خودت می خوای همه ی صورتتو غذایی میکنی - دنبال بابات گریه میکنی- کلی جیغ می زنی که خوراکیهای ما رو بخوری -خلاصه کلی شیطونک بازی میکنی خیلیییی دوست دارم مامانی
19 ارديبهشت 1390

مطلبی در خصوص تب

امروز تو روزنامه مطلبی خوندم که میگفت: وقتی کودک تب میکنه نشانه اینه که ویروسی وارد بدنش شده و تب نشانه آمادگی بدن وشروع فعالیت سلولهای سفید برای مبارزه با اونه وقتی تب رو با سرعت پایین میاریم تو کار اونا اختلال ایجاد میشه پس بهتره تبو اول با پاشویه با آب ولرم و دستمال خیس و خنک پایین بیاریم
14 ارديبهشت 1390

مطلبی در خصوص تب

امروز تو روزنامه مطلبی خوندم که میگفت: وقتی کودک تب میکنه نشانه اینه که ویروسی وارد بدنش شده و تب نشانه آمادگی بدن وشروع فعالیت سلولهای سفید برای مبارزه با اونه وقتی تب رو با سرعت پایین میاریم تو کار اونا اختلال ایجاد میشه پس بهتره تبو اول با پاشویه با آب ولرم و دستمال خیس و خنک پایین بیاریم
14 ارديبهشت 1390

کوچولوی من سرما خورده

درود بر تو ای زیبا ترینم دختر خوبم این چند روزه حسابی مامانو ترسوندی آخه یه روز از سر کار که اومدم دیدم تب داری زنگ زدم دکترت گفت بیار ببینمش از قضا بابایی هم شیفت ٢ هست یعنی ٢ بعد از ظهر میره ١ شب میاد بابایی شما در حال حاضر تو شرکت خوردو سازی سایپا کار میکنه منم تو شهرداری مامانجونم رفته پیش سروشا که آبله مرغون گرفته با خودم گفتم حالا چیکار کنم هنوزم میترسم با ماشین تنهایی بیرون ببرمت با اینکه صندلی داری میترسم تو راه گریهکنی خوب زنگ زدم مامان بابایی نبود بابا محمدم خواب بود خیلی نگران بودم زنگ زدم عصبانی به بابا جونت که حالا من چیکار کنم القصه آخرش بابا محمد اومد دنبالمون رفتیم دکتر اونم معاینت کرد گفت علامتی نداره یه مریضی هست ٣ ر...
14 ارديبهشت 1390

کوچولوی من سرما خورده

درود بر تو ای زیبا ترینم دختر خوبم این چند روزه حسابی مامانو ترسوندی آخه یه روز از سر کار که اومدم دیدم تب داری زنگ زدم دکترت گفت بیار ببینمش از قضا بابایی هم شیفت ٢ هست یعنی ٢ بعد از ظهر میره ١ شب میاد بابایی شما در حال حاضر تو شرکت خوردو سازی سایپا کار میکنه منم تو شهرداری مامانجونم رفته پیش سروشا که آبله مرغون گرفته با خودم گفتم حالا چیکار کنم هنوزم میترسم با ماشین تنهایی بیرون ببرمت با اینکه صندلی داری میترسم تو راه گریه کنی خوب زنگ زدم مامان بابایی نبود بابا محمدم خواب بود خیلی نگران بودم زنگ زدم عصبانی به بابا جونت که حالا من چیکار کنم القصه آخرش بابا محمد اومد دنبالمون رفتیم دکتر اونم معاینت کرد گفت علامتی نداره یه مریضی...
14 ارديبهشت 1390

آش دندونی

دخترکم چند روز پیش مامانی برات آش دندونی پخت آخه تو خیلی لثت درد میکردو ناله میکردی یه شب درست کردنو با بابایی و عمه اومدن اینجا و دور هم خوردیم تازه منم کلی بردم سر کار به همکارام دادم خیلی خوشمزه شده بود بعد عمو رضا و زن عمو ٣ -٤ روز پیش زنگ زدن که بیان خونمون ما هم کلی ذوق کردیم و برای دختر خوشگل من جای آش یه تاب بازی بامزه اوردن تو اونموقع نفهمیدی چیه ولی وقتی دیشب بابایی به میله بارفیکس وصل کردو توش نشستی کلییییی خوش گذروندی تووووو خیلی تاب بازی دوست داری دست عمویی درد نکنههههه از طرف وندا بوسسسسسسسسس ...
10 ارديبهشت 1390

مادرانه

درود بر تو عزیزدلم وندای عزیزم بالاخره وقت کردم بیام برات خاطراتتو بنویسم نازنینم تو الان تب داری و من کلی ناراحتم دیروز دعوت بودیم خوته مامانی اینا بمناسبت اومدن عمو حامد همه اومده بودن راستی عمویی سربازی تهران افتاد خوب شب قبلش خونه مامانجون بودیم و میخواستیم صبح با هم بریم خونه مامانجون کلی خوش میگذره صبح که چشمای قشنگتو وا کردیکلی ذوق کردی منو خونه دیدی مامانجونم که کلی دوست داری تا بابایی بیاد کلی بازی کردیم تو با مامانجون رفتی تو حیاط گلها رو ببینی کلیم خوابت میومد ولی مقاومت میکردی قرار بود شنبه خاله سمیرا بیان تهران من و تو هم کلی ذوق کردیم سروشا میاد ولی گفتن سروشی آبله مرغان گرفته و تو هنوز کوچیکی که بخوای ازش بگیری ...
10 ارديبهشت 1390

مادرانه

درود بر تو عزیزدلم وندای عزیزم بالاخره وقت کردم بیام برات خاطراتتو بنویسم نازنینم تو الان تب داری و من کلی ناراحتم دیروز دعوت بودیم خوته مامانی اینا بمناسبت اومدن عمو حامد همه اومده بودن راستی عمویی سربازی تهران افتاد خوب شب قبلش خونه مامانجون بودیم و میخواستیم صبح با هم بریم خونه مامانجون کلی خوش میگذره صبح که چشمای قشنگتو وا کردیکلی ذوق کردی منو خونه دیدی مامانجونم که کلی دوست داری تا بابایی بیاد کلی بازی کردیم تو با مامانجون رفتی تو حیاط گلها رو ببینی کلیم خوابت میومد ولی مقاومت میکردی قرار بود شنبه خاله سمیرا بیان تهران من و تو هم کلی ذوق کردیم سروشا میاد ولی گفتن سروشی آبله مرغان گرفته و تو هنوز کوچیکی که بخوای ازش بگیر...
10 ارديبهشت 1390