روزهای وندایی
سلام عسل من دخترم ١٩ ماهتم تموم شد خیلی خانوم و عاقل شدی صبح ها تا بلند میشی اول عروسکاتو بغل میکنی شیر میدی بعد به بقیه کارات میرسی تازه موقع سی دی دیدن هم میزاری روی پات میخوابونی میبینی خیلی اجتماعی تر شدی وقتی میریم بیرون به هر کی میرسی سلام میکنی و لبخند میزنی همه میگن چه دختر خونگرم وشیرین ودوست داشتنی هستی خیلی دوست دارم عزیزم به باباتم میگی امیر -امیرم عاشقته
خوب وزنت توي اين ماه 11.5 بود قدتم 85 روي منحني رشدتي همه چي خوبه
در زیر شرح وقایع به روایت تصویر
روز 2 فروردين با خاله سميرا اينا رفتيم كاخ گلستان خيلي خوش گذشت بعدشم رفتيم سفره خانه سنتي آذري توي توپخونه كه ديزي سنگياش معروفه
وندا و سروشا در جلوي كاخ
وندا و سروشا در حال بدو بدو
اينم كه بغل ونداست هلياي سروشاست يه وقت با هلياي خودش اشتباه نگيريد
اينم خرگوشك منه اين لباسو عمه پرستو بهش عيدي داده در ضمن اين هلياي خودشه
اين عكس دو منظورست پشت موشو ببينيد چه بلند شده و داره صندلاي منو ميپوشه
بدون شرح
اينجا جنگل اليمستان نزديك آمله كه با عمو رضا و خانومش ماماني و بابايي و عمه رفتيم خيلي هوا عالي بود -اون نقطه ريز بين گاوها و اسبها وندا و باباشن
وندا انقدر خوشحال شد گاو واسب واقعي ديده راستي دخترم صداي اكثر حيوونا رو بلده در بياره
اينم چادر مون
اينجا زمانيه كه داشتيم توي مه فرو ميرفتيم بسيار زيبا بود
تا برنامه ي بعد خدا نگهدار