ونداوندا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

وندا دختر ما

تولد رنگین کمونی

گل قشنگم سلام مامانی خیلی دوست داره خبر داری عاشق اینم که شبها همش بوسم میکنی میگی مامان دوستت دارم منم خیلی دوست دارم دخترم هنوز با مهدت خوب کنار نیومدی و صبحها به قول خودت بعضی وقتها با گریه میری بهت میگم وندا گریه نکن من غصه میخورم میگی باشه مامان غصه نخوریا قربون زبون شیرینت برم که یه دقیقه آروم نیست و تند تند حرف میزنه عزیز دلم 7 شهریور با دوستای نی نی سایتیت یه تولد رنگین کمونی گرفتیم برای شما خوشگلای شهریور 89 که خیلی خوش گذشت البته شما یکم با جاهای شلوغ مشکل داری و زیاد نجوشیدی ولی آخرش که خلوت شد تازه داشتی بازی میکردی حالا میخوام یه تولدم توی مهد برات بگیرم شایدم یکی خانوادگی خوشبحالت گل من عکسها در ادامه مطلب ای...
10 شهريور 1392

سفر به استانبول

سلام گل زیبا و شیرین زبونم با کلی خبر اومدم در یک اقدام یه دفعه ای ما و خاله سمیرا و خاله مریم دوست خانوادگیمون تصمیم گرفتیم به استانبول سفر کنیم و اینطوری بود که در عرض یک هفته تور گرفتیم و آماده شدیم شما هم که دو تا از دوستات یعنی سروشا و آوین همراهمون بودن سفر خیلی خوبی بود البته شما مریض شدی و هم خودت و هم ما رو اذیت کردی حالا از بالا اوردنات تو پاساژ و فرودگاه و... بگذریم بالاخره برات اونجا آنتی بیوتیک گرفتیم و خیلی حالت بهتر شد تجربه خوب و ارزنده ای بود سوار کشتی شدیم و به جزیره بیوک آدا رفتیم که خیلی دوست داشتی به پارک آبی رفتیم که حالت بد بود پاتم تو آب نذاشتی به آکواریوم رفتیم که خوابت برد     &...
20 مرداد 1392

وندا در مهدکودک 2

گل قشنگم سلام قول داده بودم زود به زود بیام ولی یکم تنبلی کردم ببخشید الان 1 ماه خرده ای هست که به مهد کودک شادزی میری اسم خانم معمم (معلم) به قول خودت خاله میناست که خیلی مهربون و صبوره و من از نظم مهد شادزی خوشم میاد میشه گفت کارشون اصولیه هفته اول منم در کنارت بیرون از کلاس میموندم و بعد 1 ساعت میومدیم خونه هفته دوم شما یه مریضی سخت گرفتی که من و بابا امیر حسابی نگرانت شدیم سرما خوردگی شدید که از همه بدتر سرفه منجر به تهوعش بود آخر مجبور شدم بهت آنتی بیوتیک بدم تا بهتر شدی هفته بعد مقاومتت شروع شد ولی با پشت کار الان دیگه خیلی بهتر شدی فقط به قول خاله مینا وقتی میخوای بری سر کلاس مثل پنیر پیتزا کش میای تو این مدت منم یه مرخصی 1 م...
24 تير 1392

وندا مهدکودکی

سلام دختر قشنگم امروز اولین روز مهدت با حضور من بود اسم مهدت شادزیه و خیلی تعریفشو شنیدم امیدوارم تعریفی باشه الان در مرحله جذب هستیم و 1-2 هفته طول میکشه منم یه ماه مرخصی گرفتم تا در کنارت باشم با خاله مهریم خداحافظی کردیم دیگه پیشت نمیاد و رسما وارد مرحله جدیدی از زندگی شدی من که خودم کلی خاطره ی خوب از مهد دارم از 1 سالگی مهد رفتم امیدوارم تو هم بهت حسابی خوش بگذره و کلی چیزای جدید یاد بگیری خیلی با احساسو شیرین شدی عزیزم بهم میگی مامان خوشگله و کلی قربون صدقه عروسکات میری ولی امان از روزی که خوابت میاد تبدیل به یه شخصیت دیگه میشی انقدر جیغ میزنی اذیت میکنی که خدا میدونه ( اینا رو نوشتم بعدا نگی که من خودم بزرگ شدم مگه تو چیکار کردی)...
18 خرداد 1392

جوونه های آخرین دندون شیری وندا

خوب آخرین دندونتم جوونه زده و داره خودی نشون میده و دختر قشنگمو یه خرده بد اخلاق کرده حالا گذر عمرو بیشتر احساس میکنم انگار همین دیروز بود اولین دندون قشنگت جوونه زد و من کلی ذوق کردم  به همین مناسبت از اونجایی که من از دسته مادرای همیشه نگرانم برده بودمت مطب یه خانوم دندونپزشک  خداییش شمام حسابی منو شرمنده کردی و خوب برخورد کردی بدون گریه ایشونم یه نگاه سرسری کرد گفت 4 تا دندونت خرابه و باید بیهوش بشی چون مطمئن بود شما همکاری نمیکنی و میخواست 2میلیون 600 هم از ما بگیره ما رو کلی ترسوند نه به خاطر پولش بلکه به خاطر خود خودت تازه هر چی بهش گفتی یه چیزی بهم بده نداد(منظورت جایزه برای همکاری بود) مجبور شدیم خودمون برات بخریم ...
18 فروردين 1392

تولد عید شما مبارک

                                                            عزیزترینم زیباترینم بهترینم سال نو از راه رسید و این سومین سالیه که در کنار هم به بهار سلام میکنیم برات بهترین آرزوها رو دارم سلامتی آرامش تندرستی خوش اخلاقی و هر چیز خوبی که بعدا یادم بیافته در کنار پدر و مادر  و مادر بزرگ و پدر بزرگ و همه خانوادت عزیز دلم  ...
1 فروردين 1392

شگفتیهای وندا از چشم ما

عشق من روز به روز بیشتر از کارات و حرفات تعجب میکنم و میفمم چقدر داری بزرگتر و خانومتر میشی یه جورایی دلم داره برای نوزادیت تنگ میشه ولی این روزها رو هم خیلی دوست دارم خیلی زیاد... امروز صبح قبل از اینکه بیام سرکار بیدار شدی و برای اولین بار گریه نکردی حتی برام دستم تکون دادی خیلی خوشحالم ولی یه غمی تو کاراتو حرفات بود و هی برمیگشتی ببینی من رفتم حتی بهم پیشنهاد دادی باهام بیای اداره ولی بهت گفتم اونجا حوصلت سر میره عزیزم و قبول کردی  چند روزه دندون کرسی دومت داره درمیاد و درد میکنه میای میگی مامان دندونم درد میکنه بهم دارو میدی میدونی عاشق چی ام اون لحظه هایی که میای در آغوشم میگیری و میگی مامان خیلی دوست دارم وای نمیدونی ...
20 اسفند 1391