حکایت
دخترم به تازگی دارم کتاب مامان ومعنی زندگی اثراروین د. یالوم نویسنده کتاب وقتی نیچه گریست را میخوندم یک حکایتی داخل اون بود گفتم برات بنویسم این کتاب داستانهای کوتاه در خصوص رواندرمانی هست یکی بود یکی نبود .گرگی بود که حس میکرد فشار زندگی از پا درش آورده است تنها چیزی که می دید توله های گرسنه یک عالمه شکارچی ویک عالمه تله بود تا اینکه یه روز پا به فرار گذاشت تا تنها زندگی کند ناگهان آهنگ دلنشینی به گوشش خورد.آهنگی که یادآور سعادت و آسودگی بود . صدا را دنبال کرد تا به فضای بازی در میانه جنگل رسید و ملخ درشتی دید که بر کنده تو خالی لمیده و آفتاب گرفته و اواز میخواند. گرگ به ملخ گفت آوازت را به من هم یاد بده جوابی نگرفت چند بار گفت ولی...
نویسنده :
میترا
17:48